باران منباران من، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 1 روز سن داره

باران عشق زندگی

من مامان باران اینجا خاطرات شیرین کودکشو ثبت می‌کنم به امید روزی که از دیدنشون لذت ببره

برف بازی

 امروز با مانی و ر​ادین ر فتیم پیست اسکی ولی چون خیلی برف زیاد بود و شما ها هم کوچولو بودید نرفتیم پایین ورفتیم باغ دایی عمو ایمان و اونجا شما کلی با رادین ومانی برف بازی کردید و آدم برفی هم درست کردیمو خلاصه کلی خوش گذشت و غرو ب برگشتیم و شام هم رفتیم خونه عمو محسن واونجا هم کلی با روژان  بازی کردی ...
21 دی 1392

حموم رفتن

از حموم رفتنت بهت بگم که زمستونا بیشتر با،بابا میری حموم،البته بابا هم حسابی تمیز میشورت ،چند وقت پیش بابا یه عمل جراحی انجام داده بود وقتی بهت گفتم با،بابا بروحموم میگفتی من از بابا میترسم ...
15 دی 1392

شیطون خانم

سلام دختر شیطون خودم الان تقریبا ساعت ۱۲ هست و شما درحال  خوابیدن هستی اون با یه ماسک  روباه روی صورتت و میگی میخوای بابا رو بترسونی البته برقا خاموش  چند روزه که شیطون شدی و میری رختخوابارو میریزی پایین واونجا بازی میکنی قربونت بشم خوابت برد وصدای خروپفت بلند شد  ماسک رباهت هم هنوز روی صورت هست ...
15 دی 1392

مانی وباران

امروز مانی اومد خونمون و کلی با هم بازی کر دیدالبته اولش قهر ودعوا کردید و من درست یک ساعت داشتم بین شما وساطت می کردم که دعواتون شدید نشه ولی بعدش حسابی بازی کردید وخندیدید ...
14 دی 1392

کویر

اینجا کویرمیقان هست،خیلی جای قشنگی، امروزآمدیم به پرنده ها غذا بدیم،ولی انقدردور بودندکه نتونستیم بریم پیششون،هوا هم تقریبا خوب بود و شما هم به قول خودت کلی کیف کردی،روی کویر کلا یخ بود وخواستی که با،بابابری روی یخا ولی هر جا بابا پا گذاشت یخاشکست و رفت توی آب البته خوب شد بغل بابا بودی و گرنه یخ میزدی وبه بابا میگفتی بابا ماشالله سنگین بودی یخا شکست ، در آخر هم با کلی گل برگشتیم خونه. ...
8 دی 1392

باران دوست داره کوچولو بشه

باران خوبم سلام الان ساعت حدود ده شب و شما داری موبایل بازی میکنی اخه عاشق موبایل بازی کردنی و هر موبایلی که بهت بدن سریع باهاش کار میکنی . البته بنده هم تلاش های زیادی کردم تا این عادت رو ترک بدم اما موفق نشدم این روزا ٬ روزای خیلی سردی هست و ما زیاد از خونه بیرون نمیایم وشما هم حسابی حوصلت سر میره .چند روز پیش فیلم تولد یک سالگیت رو برات گذاشتم انقدر گریه کردی که من میخوام دوباره کوچولو بشم .قرررررررررررربونت بشم   البته به غیراز این هر موقع روژان رو  هم میبینی هوس کوچیک شدن میزنه سرت  ...
7 دی 1392

باب اسفنجی

       سلام شبت بخیر   چون الان خوابیدی البته  طبق معمول به زور .امروز به آرزوت  رسیدی  چون رفتیم بیرون وباب اسفنجی رودیدی انقدر خوشحال  شدی که   قربونت برم.......خوابهای خوب خوب ببینی ...
7 دی 1392

شب یلدا

  باران جان         ان شالله روی گلت به سرخی انار ،لبت به خندونی پسته       وزندگیت به شیرینی هندونه     وع مرت به بلندی شب یلدا باشه ،یلدات مبارک     ...
6 دی 1392

خستگی

چند روزه که میری کلاس زبان امروز به من میگفتی مامان ریاضی مون خیلی سخته فدات بشم که خیلی دوست داری بری مدرسه .انقدر هم خسته بودی که روی مبل خوابت برد ...
6 دی 1392
1